حرفهای بامزه کیارش درسال جدید
خدای مهربون توراشکرکه کودکی رادرآغوشم
نهادی تاباهربارنگریستن به اوتوراسپاس گویم
من گفتم غذا چقدرخوشمزه بودکیارش توگفتی نوش جونت
دایی علی گفت من 206 برات پیدانکردم اشکال نداره چیزدیگه برات بخرم بعدتوگفتی اشکال نداره یه 206 بخر(درضمن عمومهدی برات 206 پیداکرد)
خونه روتمیزکرده بودم به باباگفتم مواظب باش خونه کثیف نشه توازقبل ازباباشنیده بودی گفتی وای دوباره داستان شروع شد
سرمیزبه من گفتی مامان مثلاٌ به من بگوکیارش بروآب بیار من هم بهت گفتم کیارش بروآب بیارگفتی نه نمی تونم دستم روغنی
هی من وباباروبوس می کردی می گفتی آدامس مهربونی خوردم
دعوات کردم گفتی آخه مامان خوب بچه اش رودعوامی کنه
آب ریختی تولباست من عصبانی شدم گفتم کیارش حواست کجاست گفتی مامان حواسم توکله امه
توحموم آب بازی می کردی گفتی مامان حواست روجمع کن خدای نکرده آب می ره توگوشم
دوباره شیطونی کرده بودی من ازدستت ناراحت بودم اومدی جلوگفتی ازم سریع معذرت خواهی کن گفتم چرامعذرت خواهی کنم بعدتوگفتی چون بهت اجازه می دم ازم معذرت خواهی کنی
توی کیش بودیم توپارک دلفین هایهویی روی سرآقای جلوئی ماشینت روگذاشتی وراه بردی عمه شیداکلی خندید
توهواپیماصدای رعدوبرق شنیدی گفتی مامان خدا با بارون میادبه گلها آب میده
مامان بزرگ وعمه شیدابرای بابا گردنبندخریدندبعدتوبه بابا گفتی باباگردنبندت منوکشته
بعدبه باباگفتی بابابیا با هم طالبی بخوریم حال کنیم
توحموم رولباسم آب ریختی گفتی مامان ببخشیدالان لباست رومی شورم تاآب تلخش بره بعدمی اندازمش روپهنه
باموبایلت بازی می کردی گفتی مامان همه angry birde روکشتم موفق شدم
نرم کننده رومی گی لم کننده
بهت گفتم اگه غذانخوری بچه کوچولومی مونی گفتی نه من baby نیستم من بزرگم بایدغذازیادبخورم مقوی شم .
رفتیم مسواک بزنیم گفتی خوشگله خمیردندانهاروتموم نکنی می خواستم بخورمت
به من گفتی مامان رنگ موهات بدشده بروآرایشگاه رنگ سفیدمی ریزن روسرت موهات همه سفیدمی شه قشنگ می شه (کلی خندیدیم ) عزیزم